منشی مدیر
دل نوشته های من
روزها از پی هم میگذرد پروردگارمان را فراموش نکنیم

دستورش را اجرا کردم و از اتاق خارج شدم. بااینکه گرسنه بودم بدون این که غذایی بخورم به اتاقم رفتم و خوابیدم.
صبح با صدای مامان از خواب بیدار شدم تا چشمانم را باز کردم گفت: پاشو ببینم دیروز کجا رفته بودی؟
- اوه حالا اول صبحی یادتون افتاده؟ خوابم میاد.
پتو را از روی صورتم کشید و گفت: من اعصاب ندارم ها!
بلند شدم و سرجایم نشستم در حالیکه چشمانم را به زحمت باز نگه داشته بودم گفتم: بله بفرمایید.
- جریان این تلفن چیه؟
- کدوم تلفن؟
- چه می دونم شما استخدام شدیید و از فردا می تونید بیاید سر کار..
با خوشحالی از جا پریدم و گفتم: آخ جون و مامان را در آغوش کشیدم.
- یعنی تو میخوای بری منشی بشی؟!
- آره مگه اشکالی داره؟
با تاسف نگاهی به من انداخت و گفت: به کجا رسیدی تو دختر؟
- به واقعیت.. من دلم نمی خواد توی خیالاتم زندگی کنم
- تو بی خود می کنی بری منشی بشی
- یعنی چی؟
- یعنی برای ما افته که تو بری منشی یه شرکت بشی
- مامان جان از اون مای سابق چیزی باقی نمونده که منشی شدن باعث سرافکندگی بشه.
- من بهت اجازه نمیدم هر کاری دوست داری بکنی.
- من بیست و یک سالمه و هر کاری لازم بدونم انجام میدم. من نمی دونم چرا شما وضعیت رو درک نمی کنید. مامان دیگه گذشته رو فراموش کنید. دوران خوبی بود ولی حیف که پایدار نموند. از اون دوران فقط خیالش باقی موند به علاده یکی سری لباس و عکس. مامان ما فقط همین خونه صد متری رو داریم همین و بس البته صرف نظر از دویست هزارتومان پول که اون در صورتی که من کار نکنم نهایت دوماهه تموم میشه.( دویست تومن این روزا یه روزه تموم میشه خوش خیال)
مامان ما دیگه کسی رو نداریم که بهش تکیه کنیم بابا و روزبه دیگه برنمی گردند اینو بفهمید.
مامان در حالیکه گریه میکرد از اتاقم خارج شد با این یاداوری خاطرات گذشته ناراحت شده بود ولی با خبر خوبی که مامان برام اورده بود غم و غصه ی گذشته را فراموش کردم و خودم را برای فردا و اولین روز کاری اماده کردم.
**************
احساس عجیبی داشتم. نمی دانستم خوشحالم یا ناراحت. از اینکه پولی برای امرار معاش به دست می اوردم خوشحال بودم و از طرف دیگر چون هر روز صبح تا ساعت چهار بعدازظهر می بایست کار می کردم ان هم در سمت منشی کمی دلخور بودم. روسری ام را گره میزدم که مامان با قیافه ای درهم ظاهر شد


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:, :: 23:54 :: نويسنده : شیدا

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دل نوشته های من و آدرس takta.1369.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 11
بازدید ماه : 150
بازدید کل : 5395
تعداد مطالب : 133
تعداد نظرات : 47
تعداد آنلاین : 1